۱۳۹۱ خرداد ۱۱, پنجشنبه

شش پرسش عروس آیت‌الله منتظری از رهبری درباره نسبت سیره علوی با حکومت فعلی



زهرا ربانی املشی، عروس ارشد مرحوم آیت الله العظمی منتظری در نامه ای به رهبری با بیان اینکه بسیار طبیعی است که دل امثال من و خانواده ام، همانند پدرم، از جفاهایی که بر این ملت و انقلابش وارد می‌آید به درد آید و گاهی ناله‌ای و حتی فریادی از سر دلسوزی بر آوریم، که متأسفانه به جای رسیدگی به آن‌ها با رفتارهای خشن مواجه می‌شویم؛ و حتَی به ضد انقلاب بودن متهم می‌گردیم، به طرح شش سوال درباره نسبت سیره علوی و عملکرد حاکمیت فعلی پرداخته است.

متن کامل این نامه به شرح زیر است:
--------------------------------------------
بسمه تعالی

حضرت آیت الله خامنه ای رهبر جمهوری اسلامی ایران

پس از سلام و تحیت
چند روز قبل به نامه ای از مرحوم پدرم برخورد کردم که در آن خطاب به امام خمینی نوشته بودند: “به دلایل…. بنا نداشتم که نامه‌ای بنویسم و از مشکلات بگویم اما در نهایت، در جوار قبر پیغمبر(ص) و با تفأل به قرآن تصمیم به نوشتن کردم تا انجام وظیفه ای باشد از باب “النصیحة لائمة المسلمین” که بر همگان واجب است.” امروز من نیز پس از حدود سی سال، به تأسّی از ایشان و تفأل به قرآن و برای آرامش نسبی وجدان خود این مختصر را خدمت شما ارسال می کنم.
واضح و مبرهن است که افرادی که برای انقلاب زحمتی هر چند ناچیز را تحمل کرده باشند هرگز در صدد نابودی انقلاب نیستند بلکه از هر صدمه‌ای بر پیکر آن ناراحت شده و به فکر اصلاح آن هستند. بالعکس آنان که طعم تلخ زندان و شکنجه و تبعید را نچشیده‌اند، بسیار طبیعی است که به اندازه انقلابیون زجر کشیده قدر این انقلاب را ندانند و مصالح خود را بر مصالح انقلاب ترجیح دهند.
حضرت آیت الله خامنه ای
جنابعالی از معدود افرادی هستید که به دلیل هم خانه‌‌‌بودن چند ماهه با پدرم در جیرفت، از گوشه‌ای از سختی‌ها و مشکلاتی که خانواده‌ ما در مسیر به ثمر رسیدن انقلاب متحمل شدند آگاهید. و ناگوارتر اینکه از خون دل‌ها و ظلم‌هایی که در سال‌های اول پیروزی انقلاب، یعنی اوایل دهه ۶۰ بر ایشان رفت مطلعید.
مادرم در گرمای طاقت فرسای تابستان جیرفت در خانه‌ای کوچک و با امکانات بسیار کم، با روحیه‌ای خستگی ناپذیر، به تنهایی مسئولیت پذیرایی از ۱۲ – ۱۰ نفر تبعیدی و از جمله جنابعالی و میهمانانی که از راه دور و نزدیک برای دیدار آنها می‌آمدند را بر عهده داشت.
حتماً به خاطر دارید آنقدر روزه گرفتن برای روزه داران بخصوص خواهر کوچکم که تازه مکلف شده بود، طاقت‌فرسا بود که شما گاهی از سر دلسوزی او را به ۴ فرسخی شهر می بردید تا روزه‌اش را افطار کند.
که البته این فقط چند ماهی از سال‌های زندان و تبعید پدرم و سختی‌ها و آوارگی خانواده‌ام بود که شما شاهد آن بودید.
و امَا اکنون، بسیار طبیعی است که دل امثال من و خانواده ام، همانند پدرم، از جفاهایی که بر این ملت و انقلابش وارد می‌آید به درد آید و گاهی ناله‌ای و حتی فریادی از سر دلسوزی بر آوریم، که متأسفانه به جای رسیدگی به آن‌ها با رفتارهای خشن مواجه می‌شویم؛ و حتَی به ضد انقلاب بودن متهم می‌گردیم.
حضرت آیت الله خامنه ای
علت تصدیع، طرح چند پرسش است، البته با الهام از نامه ۵۳ نهج البلاغه، که حضرت علی(ع) خطاب به بنده ای از بندگان خاص خدا می‌نویسد و طبیعتاً در همه مکان‌ها و زمان‌ها قابل اجراست:
حضرت خطاب به مالک اشتر می‌فرماید:
۱ – “اى مالک قسمتى از وقتت را بدون حضور ‏لشکریان و یاران و محافظانت براى صاحبان حاجات قرار بده تا کسانى که کاری دارند به تو مراجعه کنند. و در چنین وقتى به‏خاطر خدائى که تو را خلق نمود تواضع کن و کارى نکن که زبان آنان به ‏لکنت بیفتد و نیز خشونت و بدزبانى و لکنت زبانشان را تحمل کن.”
- آیا افراد نهادهای تحت نفوذ شما و حتی دفتر حضرتعالی چنین می کنند؟ و یا اینکه غالب مردم از دسترسی و درد دل مستقیم با مسئولین محرومند و حتی اگر نامه‌ای هم به دفتر آنان ارسال شود به دلایل مختلف به دست آنان نمی رسد؟
۲ – ” خدا تو را به ‏واسطه این رعیت در معرض امتحان قرار داده است. تو خودت را در معرض جنگ با خدا قرار مده، چرا که اگر شما به‏ یک رعیت ظلم کنى، این جنگ با خداست. ظلم به بندگان خدا جنگ با خداست.” در حدیث قدسى آمده است: “من‏أهان لى ولیّا فقد بارزنى بالمحاربة” اگر کسى به‏یکى از دوستان من اذیت کند علناً با من اعلام جنگ کرده است. اگر زمانى گذشت کردى و بخشیدى نباید پشیمان شوى و از عقوبت‏کردن رعیت خوشحال مشو”.
- آیا افراد مسئول تحت نفوذ شما مطابق دستور حضرت امیر(ع) عمل می‌کنند و از ظلم مبرّا هستند؟
- و آیا زندانی کردن معترضین ظلم نیست؟
- جدا کردن مادر از فرزندان خردسال به جرم دگراندیشی و فعالیت حقوق بشری ظلم نیست؟
- قطع حقوق زن و بچه زندانی ظلم نیست؟
- مبتلا شدن زندانیان به بیماری های قلبی- عروقی- فلج عضلانی و یا بیماری‌های عصبی و فشار خون و… در زندان ظلم نیست؟
- تبعیض‌های اقتصادی، عقیدتی و طبقاتی ظلم نیست؟
محروم بودن خانواده‌های زندانیان سیاسی از حتی یک ملاقات حضوری آن‌ هم در ایام نوروز ظلم نیست؟ و این در حالی است که به زندانیان غیر سیاسی حتی عفو هم تعلق می‌گیرد.
۳ – “مگو من فرماندهى هستم که فرمان مى‏دهم و باید فرمان مرا ببرند؛ اگر چنین فکر کردى که من فرمانده‏ام، تو مشغول فاسدکردن قلب خود شده‏اى و دین خود را هم ضعیف مى‏کنى؛ اگر سلطنت و حکومت در نفس تو ابهت ایجاد کند، پس به ‏سلطنت خدا که بزرگتر و فوق توست توجه کن”.
- آیا این فرموده حضرت دلالت بر لزوم آزادی اندیشه و عمل افراد ندارد؟
- آیا این سفارشات به این معنی نیست که در امر حکومت نباید زور حاکم باشد؟ بلکه همگان باید در نهایت آزادی راه خود را انتخاب کنند. آیا چنین شیوه ای در کشور ما حاکم است؟
۴- ” به افرادى که اهل ورع و صدق و راستى هستند و از خدا مى‏ترسند نزدیک باش، و آن‌ها را عادت بده که خیلى از تو تعریف نکنند، و تو را به‏ چیزى که واقعیت ندارد و تو انجام نداده‏اى خوشحال نکنند، زیرا تعریف زیاد ایجاد عجب مى‏کند، و تو را به کبر و تکبر نزدیک مى‏کند. بزرگى شخص سبب نشود که کار کوچکش را خیلى بزرگ جلوه بدهى، و کوچکى شخص‏هم سبب نشود کار بزرگش را کوچک جلوه بدهى؛ و خیرخواهى رعیت براى رئیس کشور محقق و صحیح نمى‏شود مگر به‏ این‏که مردم برحاکمشان احاطه کنند”.
- در کشور ما کدام دسته آزادند؟ متملقین و چاپلوسان تا کار کوچک را بزرگ جلوه دهند، یا آن‌هایی‌که اهل صدق و راستی هستند و از سرخیرخواهی مشکلات را بازگو می‌کنند؟
۵- “ازامور کسانى را که به تو دسترسى ندارند تفقّد و جستجو کن. و باید براى این‏گونه اشخاص یک عده‏اى را که مورد وثوق تو هستند، از اهل خشیت و ترس از خدا، و اهل تواضع و فروتنى هستند مخصوص گردانى”.
- یعنی نه تنها باید دسترسی مردم به مسئولین آسان باشد بلکه اگر چنانچه بعضی افراد به هر دلیلی از رفتن نزد مسئولین امتناع دارند ، وظیفه حاکمیت است که از آنها دلجویی و رسیدگی کند.
- آیا یکی از جرایم سیاسی که بعضی به خاطر آن زندانی شده اند رسیدگی به امور معیشتی زندانیان سیاسی نیست؟
۶ – “کارى کن که از اول مردم نسبت به‏ تو کینه پیدا نکنند، تو باید ریشه و سبب هر کینه‏اى را از آنان قطع کنى”.
- آیا روش و سیره کارگزاران بخصوص کارگزاران قضایی ما در جهت زدودن کینه هاست یا ایجاد کینه؟
- و آیا زندان‌های طویل المدت، شکنجه‌ها، برخورد نامناسب با خانواده‌ها، و عدم مرخصی، ایجاد کینه در نسل‌های متمادی نمی‌کند؟
امیدوارم در سالروز تولد حضرت علی(ع)، فقط به جشن و سرور و دیدار و صرف ادعای پیروی بسنده نکنیم و با الهام و الگو برداری از سخنان گهربار و زندگی‌ساز ایشان، قبل از اینکه بیگانگان بخواهند برای ما تصمیم بگیرند، با درایت و مشارکت دادن همه آحاد ملت مشکلات به دست خودمان حل شود.
در پایان، به قسمتی از مطالب مرحوم پدرم به امام خمینی در نامه مذکور، که در سال‌های اول دهه شصت نوشته شده، اشاره می‌کنم:
“کشور بر مبنای نظام تعیین شده در قانون اساسی اداره نمی‌شود. تمام قوا متمرکز در یک قسمت شده و چون دسترسی به آن قسمت برای کسی میسور نیست، همه قدرت در عمل در اختیار یکی دو نفر قرار گرفته و به هر صورت که دلخواه آنها است عمل می‌نمایند. و اگر وضع به این صورت باشد انتظار خوبی نباید داشت؛ چون اگر یکی دو نفر صالح هم باشند آنقدر اشتباه و خطا ممکن است از آنها سرزند که قصوراً نه تقصیراً کشور به انحطاط کشیده شود، چه رسد به اینکه مظنّه انحراف در بعضی از آنها که قدرت را به دست گرفته اند وجود دارد بلکه برای بعضی قطعی است”.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

۱۳۹۱/۰۳/۱۰

زهرا ربانی املشی

۱۳۹۱ خرداد ۷, یکشنبه

نامه سید حسین رونقی ملکی به رهبر ایران




سیدحسین رونقی ملکی، وبلاگ نویس منتقد و فعال حقوق بشری در نامه ای خطاب به رهبری با تشریح دلایل خود برای اعتصاب غذای خود در زندان اوین آورده است: همانگونه که از اتفاقات کوی دانشگاه و کهریزک رنجیده خاطر شدید و دستور رسیدگی به آن را دادید، امیدوارم حداقل به وضعیت بد من، پیگری زندانیان سیاسی، خانواده هایمان، بازداشتگاه های غیر قانونی و نحوه برخوردها در آنها توجه کنید.
به گزارش کلمه، حسین رونقی در نامه ی خود اعلام کرده است: این اعتصاب غذا در اعتراض به ناروایی ها و شکایت از دخالت های سازمان اطلاعات سپاه و وزارت اطلاعات در امور قضایی و سلب استقلال این قوه و تلاش برای احیای قانون اساسی، آیین دادرسی، استقلال قضایی و احیای حقوق زندانیان سیاسی و خانواده هایشان نظیر برخورداری از مرخصی، تلفن، ملاقات و غیره است.
وی همچنین تاکید کرده است: بر این باورم که سکوت هر انسانی در مقابل ظلم و ستم، خیانت به خون شهدای بی گناه و مظلوم ایران زمین است؛ اعتقاد دارم نه خون من رنگین تر از خون نداها و سهراب هاست و نه رنج پدر و مادرم بیشتر از رنج پدر و مادر آنها! این را هم می دانم که همان نهادها از نجابت و بردباری زندانیان سیاسی سوء استفاده می کنند. این بار با بردباری خواهم ایستاد شاید لایق آن باشم در کنار مرحوم هدی صابر که مظلومانه جان خود را در زندان از دست داد قرار بگیرم.
این فعال حقوق بشر و وبلاگ نویس دربند که در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی پیر عباسی به ۱۵ سال حبس تعزیری محکوم شده در شرایطی دست به اعتصاب غذا زده است که به گفته ی پزشکان به دلیل شرایط حاد بیماری کلیوی اش، این عمل وی را با خطر از دست دادن کامل سلامتی اش و مرگ مواجه خواهد کرد.
این زندانی سیاسی از بیماری کلیوی رنج می برد و به گفته ی پزشکان و متخصصان، هر چه سریعتر باید تحت عمل جراحی و درمان قرار گیرد.
وی پیش از این ۵ بار تحت عمل جراحی قرار گرفته اما به دلیل مخالفت اطلاعات سپاه با مرخصی درمانی وی در دوران نقاهت پس از عمل به زندان برگردانده شده است.
خانواده ی سیدحسین رونقی پیش از این از نهادهای حقوق بشری و بین المللی برای نجات جان فرزندشان درخواست کمک کرده بودند و پدر وی در نامه های مختلف خطاب به مسئولان قضایی عنوان کرده بود که ماموران اطلاعات سپاه گفته بودند پسرت را می کشیم و نمی گذاریم از زندان بیرون بیاید و امروز آقایان به گفته هایشان عمل می کنند.
متن کامل نامه سیدحسین رونقی ملکی به رهبری که در اختیار کلمه قرار گرفته به شرح زیر است:

----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------


رهبر جمهوری اسلامی جناب آیت الله سیدعلی خامنه ای


با سلام و عرض ادب

فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِکَ هُمْ أُوْلُوا الأَلْبَابِ

بشارت ده کسانی که سخنان {نیک و حق} را می شنوند و آنگاه به بهترین آن عمل میکنند، اینانند که خداوند هدایتشان کرده است و اینانند که خردمندانند.

اجازه بدهید با توجه به اشتغالات فراوان حضرت عالی بدون مقدمه سخنان جنابعالی را در اولین روز سال ۱۳۸۸ یادآوری کنم: «من طرفدار اعمال انصافم؛ من می گویم باید منصف باشیم. رفتارها را نگاه کنیم؛ این ربطی به انتخابات ندارد. بحث انصاف و بی انصافی است. حمایت کردن از خدمتگذاران در کشور، وظیفه ای است که هم من دارم، هم همه دارند؛ بنده از هر حرکت خوبی، از هر اقدام خوبی، از هر پیشرفتی، از هر خدمتی به مردم، از هر دلجویی از محرومین، از هر ایستادگی در مقابل ظلم و استکبار استقبال می کنم و از آن کسی که این کار را کرده است، تشکر و سپاسگذاری می کنم؛ هر دولتی باشد، هر شخصی باشد؛ این وظیفه من است». یقینا هیچ انسان منصفی نمی تواند با این سخنان مخالفت کند اما بر خلاف رهنمودها و نقطه نظرات شما، اینجانب سیدحسین رونقی ملکی و دیگر زندانیان سیاسی و حتی رهبران جنبش سبز جناب آقای مهندس میرحسین موسوی، حجت الاسلام شیخ مهدی کروبی و سرکار خانم زهرا رهنورد به خاطر آزادی خواهی، حق طلبی و ایستادگی در مقابل ظلم و استکبار و نگرانی برای آینده ایران، بازداشت ها و شکنجه ها و حبس ها دیده ایم. دریغ که از ما تشکر و سپاسگذاری نشد که هیچ، ناسپاسی های بزرگی نیز در حق ما صورت گرفت.
رهبر جمهوری اسلامی جناب آیت الله خامنه ای
یقینا به خاطر دارید در گذشته آیت الله خمینی تاکید کرده بودند: «هیچ کس برایش جایز نیست که یک چیزی را بفهمد نگوید، باید وقتی می فهمد اظهار کند، این موافق هرکه باشد، باشد؛ مخالف هرکه هم باشد، باشد». حضرتعالی نیز به همین ترتیب اشاره کرده بودید که: «مردم اگر متوجه و هوشیار باشند، اگر نشانه های کبر و غرور و خودخواهی را در زمامداران فورا ببینند و بشناسند و خیر خواهانه اعتراض کنند و اگر احساس کردند که زمامدار در صدد رفع این بیماری نیست در مقابل او تعرض کنند، یقینا آن بیماری علاج خواهد شد».
واقعیت این است که اغلب ما خارج از چنین موضوعی عمل نکرده ایم، حتی فراتر از آن، بسیاری از ما بر این باور بودند و هستند که آنچه انجام داده اند افزون بر وظیفه ملی، تکلیف دینی و اخلاقی آنها نیز بوده است. اما با کمال تاسف آیا آنچه امروز در ایران شاهدیم چیزی جز استبداد و بی قانونی و ظلم بر افراد ایران دوست، آزادی خواه و حق طلب است؟ افرادی که از موضع خیر خواهی و اصلاح امور بر ناروایی موجود اعتراض کرده اند؟
جناب آیت الله خامنه ای
نهادهای امنیتی و اطلاعاتی همانند سازمان اطلاعات سپاه و وزارت اطلاعات تصور می کنند با تهدید، بازداشت و شکستن حریم خانه ها می توانند ما را وادار به تسلیم شدن در برابر خواست های نامشروع خود کنند. این نهادها بر خلاف دین و قانون به جان تظاهر کنندگان بی دفاع افتادند، آنها را به قصد کشت کتک زدند، چند صد نفر را مجروح کردند؛ چند هزار نفر را دستگیر کردند، چند ده نفر را شهید کردند؛ فعالان سیاسی و اجتماعی منتقد و مخالف را بر خلاف قانون دستگیر کرده، به زندان افکندند؛ سانسوری عریان و بی روتوش بر تمام مطبوعات ایران تحمیل کردند؛ با تسلط بر صدا و سیما و دیگر رسانه های وابسته حقایق را وارونه جلوه دادند و به صراحت به دروغ پراکنی پرداختند. آنها نیک می دانند که چگونه یک معترض و منتقد را به گونه هایی از شکنجه به تنگنای روحی و روانی در اندازند تا جایی که اکنون حتی سازمان زندان ها هم از عملکرد خودسرانه این نهادها به ستوه آمده است.
مقام رهبری جمهوری اسلامی
باید بپذیریم که استقلال واقعی قضایی با نفوذ نهادهای اطلاعاتی و امنیتی امکان ندارد؛ باید بپذیریم جامعه در آستانه یک انفجار بزرگ است و آرامش آن عمدتا ناشی از زور و ارعاب، زندان و سرکوب است. باید بدانیم افکار آزادگان را نمی شود به زنجیر کشید! عقاید را نمی توان شکنجه کرد! واقعیت ها را نمی شود سرکوب کرد! باید قبول کنیم برخورد با مردم این سرزمین روز به روز شکلی غیر انسانی تر و لجام گسیخته تر پیدا میکند. نه مرزی می شناسد و نه حریمی! هر سخن و هر عمل انتقاد آمیزی را نیز با سرکوب و بازداشت جواب میدهند. باید به زندان اوین بنگریم و سخن آیت الله سیدحسن طباطبایی قمی را به یاد آوریم: «من می دانم هنوز زندان های کشور پر است از زندانیان سیاسی و با این حال باز هم دستگیری انسان های آزاده همچنان ادامه دارد.» باید ببینیم و بشنویم و همانند آیت الله خمینی بر این واقعیت صحه بگذاریم که: «بعضی از پاسداران در بعضی از نقاط کشور از طریق اعتدال و شرع خارج و از ماموریت قانونی خود، تجاوز، و در اموری که مربوط به دادگاه ها یا نهادهای دیگر می باشد، دخالت ناروا می کنند. بر روسای پاسداران در سطح کشور است تا از این نحو دخالت ها که خلاف قانون و خلاف طریقه اسلام است، جلوگیری و خودداری نمایند».
حضرت آیت الله خامنه ای
همانگونه که از اتفاقات کوی دانشگاه و کهریزک رنجیده خاطر شدید و دستور رسیدگی به آن را دادید، امیدوارم حداقل به وضعیت بد من، پیگیری زندانیان سیاسی، خانواده هایمان، بازداشتگاه های غیر قانونی و نحوه برخوردها در آنها توجه کنید. اینجانب در اعتراض به این رویه های غیر قانونی از تاریخ ششم خرداد ۱۳۹۱ اعلام اعتصاب غذا می کنم و مسوولیت حفظ جان من بر عهده مسوولان جمهوری اسلامی است. این اعتصاب غذا در اعتراض به ناروایی ها و شکایت از دخالت های سازمان اطلاعات سپاه و وزارت اطلاعات در امور قضایی و سلب استقلال این قوه و تلاش برای احیای قانون اساسی، آیین دادرسی، استقلال قضایی و احیای حقوق زندانیان سیاسی و خانواده هایشان نظیر برخورداری از مرخصی، تلفن، ملاقات و غیره است. بر این باورم که سکوت هر انسانی در مقابل ظلم و ستم، خیانت به خون شهدای بی گناه و مظلوم ایران زمین است؛ اعتقاد دارم نه خون من رنگین تر از خون نداها و سهراب هاست و نه رنج پدر و مادرم بیشتر از رنج پدر و مادر آنها! این را هم می دانم که همان نهادها از نجابت و بردباری زندانیان سیاسی سوء استفاده می کنند. این بار با بردباری خواهم ایستاد شاید لایق آن باشم در کنار مرحوم هدی صابر که مظلومانه جان خود را در زندان از دست داد قرار بگیرم. سخن پیامبر عظیم الشان را بازگو کنم که:
الْمُلْکُ یَبْقَى مَعَ الْکُفْرِ وَلَا یَبْقَى مَعَ الظُّلْمِ
ملک و حکومت با کفر برقرار می ماند ولی با ظلم دوامی نخواهد داشت.
با سپاس
سیدحسین رونقی ملکی
زندان اوین – بند ۳۵۰
۶ خرداد ۱۳۹۱

۱۳۹۱ اردیبهشت ۳۰, شنبه

نامۀ پنجم روح الله زم به علی خامنه ای - آیا ناتوانید؟!


جناب آقای علی خامنه ای رهبر حکومت اسلامی ایران
شما ناتوانید 


اکنون زمان گفتار پنجم من بعنوان یک فرد عادی از جامعه ستم زده ایران تحت زعامت شما و شما بعنوان زعیم جامعه ایران فرا رسیده است.
این گفتار یکطرفه زمان زیادی نیست که آغاز شده, اما در همین زمان کوتاه مباحث اساسی میان ما رد و بدل گردیده , بطوریکه تاثیر این کلام در جامعه بقدری بوده است که طبق اخبار رسیده عصبانیت "جمع جاهل" اطرافیان شما و خبر سازیهای کاذب آنان را علیه من بدنبال داشته است...
برای همچون منی ,نه آن عصبانیت مهم نیست و نه آن خبر سازیهای آشکار و رایج, مهم بیان مطالبات جامعه ستمدیده و فروخفته ایران است و طرح نکاتی که از نظر حکومت ایران جزء خطوط قرمز برای "حفظ امنیت ملی" تلقی میشود.چه اینکه شورای عالی امنیت ملی نامه نگاری مستقیم به رهبر را جزء خطوط قرمز نظام برای "حفظ امنیت ملی" بر شمرده و خواستار برخورد مستقیم با عوامل آن شده است.مطلب مهم دیگری که مرا به نوشتن ناگفته ها با شما تشویق میکند اصرار شخصیتهای موجه مورد قبول جامعه ایران در پیمودن این راه خطیر است که باعث میشود بر این راه خود اصرار ورزم.
عدم پاسخگویی شما این شائبه را برای بسیاری از فعالین و دلسوزان ایجاد می نماید که "نامه نگاری" به رهبر کاری از پیش شکست خورده است و نتیجه ای ملموس را در پی ندارد.اما من میدانم که این نامه ها جزو خطوط قرمز شماست و شما تحمل پاسخگویی و عمل به "شانیت مسئولیت"خود را بر نمی تابید و حکومت شما نیز این عمل را جزء خطوط قرمز امنیتی خود میداند...پس من آگاهانه بر ادامه این راه پر خطر اصرار می ورزم و همانطور که اطلاع موثق دارم که نامه های قبل مرا خوانده اید و بعضا در برخی از موارد دستور پیگیری هم داده اید شما را به خواندن مکاتبات بعدی خود دعوت می کنم.ایمان دارم که جز رضای خداوند منظور دیگری ندارم.پس از شهادت و دستگیری نیز در این راه نیز ابایی را به خود راه نمی دهم.
شما برای تحکیم پایه های رهبری خود در ایران سالها کوشیده اید و اطرافیان شما,سعی داشته اند به انحای مختلف شما را "قدسی سازی" کنند . از رهبر ایران بعنوان واسطه فیض زمین و آسمان یاد کنند.این مهم گاه بر پرتاب کردن نور"پرژکتورهای متعدد" بر صورت شما اتفاق داده, گاه با ایراد "تعابیر سخیف" و "عوامفریب" توسط اطرافیان شما و سکوت شما در برابر آن پرتاب نور و این تعابیر نا زیبا , به معنی تایید و چراغ سبز برای ادامه روند گذشته است.
پس مورد خطاب قرار دادن این مقام , حتما خطراتی در پی دارد که همه می دانند. گر نه شما را بصورت رسمی مورد خطاب قرار می دادند.
اما خطاب میان من و شما:
خطاب یک انسان عادی و معمولی و زجر کشیده است با یک انسان زمینی و عادی ولی متنعم!
چاره ای جز این ندارم که بر اساس یک "مانیفست" با شما سخن بگویم.این مانیفست اکنون چه بخواهیم و چه نخواهیم میان من و شما جاری ست و بین ما حکم می کند.
در اصل 110 این مانیفست , اختیارات اساسی را برای مقام رهبری در نظر گرفته اند و به جرات میتوان گفت تمامی موارد حاکم بر این اصل توسط شما اجراء گردیده است.اتفاقا آن بندهایی که در این اصل توسط شما کرارا مورد استفاده قرار میگیرد, مواردی ست که حاکمیتی و تثبیت کننده تاج و تخت شماست و به رهبری شخص شما مربوط میشود.اما در این اصل و در بند سوم آن , فرمانی ست که هیچ زمان توسط شما صادر نگردیده و آن فرمان همه پرسی ست که مستقیما به دخالت رای مردم در سرنوشت خویش مربوط است.رتبه بندی این بند در اصل 110 نشان از اهمیت والای آن دارد.لیکن دلیل عدم اجرای آن برای ما مشخص است.
رهبری که سالهای سال کوشیده در تمام امور ریز و درشت مملکتی چنگ اندازی کند و تمام عزل و نصبهای حکومتی را زیر فرمان خود بگیرد حق دارد که این بند از وظایف قانونی خود را نادیده بگیرد و آنرا مسکوت بگذارد.چون با اجرای اولین فرمان در زمان حاضر موجودیت خود و نظام تحت امرش به خطر خواهد افتاد و برای ماندن در جایگاهش یکی از مهمترین وظایف خود را اجرا نمی کند.به همین راحتی
در اصل 111 مانیفست حاکم بر ما آمده است:
"هر گاه رهبر از انجام وظایف قانونی خویش ناتوان شود و از صفات قانونی مترتب بر این جایگاه دور گردد از مقام خود بر کنار میشود و تشخیص این امر بر عهده خبرگان رهبری ست"
سوال مهمی که پیش می آید این است که اگر خبرگان رهبری توان برکناری رهبر را نداشته باشد , تشخیص این امر بر عهده کیست؟
کیست که نداند "خبرگان رهبری" مجلسی تشریفاتی و ناتوان است و افراد این مجلس افرادی چاپلوس , منفعت طلب , و تحت نفوذ نهادهای امنیتی ایران هستند؟
کیست که نداند اداره ای کوچک در یک ناحیه تهران, مانند اداره برق یا اداره آب و فاضلاب تاثیر گذاریش در منطقه تحت حاکمیت خود از تاثیر گذاری خبرگان رهبری بر وظایف ذاتی خود بیشتر است؟
چه کسی یا کسانی باید تشخیص دهند خبرگان رهبری از افرادی ناتوان و سنتی مربوط به عصر یخی تشکیل شده اند و فقط دو بار در سال آنهم دو روز تشکیل جلسه می دهند , آنهم در حالیکه اغلب خوابند و در روز آخر به محضر شما می رسند با "به به" و "چه چه" های مرسوم در آن ملاقات؟!
نتیجه اینکه این انفعال و ایستایی به حدی شده است که شما و اطرافیانتان بطور مستقیم خبرگان را از دخالت در امور رهبر منع می کنید و بقیه هم مجبورند اطاعت کنند . چون همه امور در ید قدرت شماست.
حال از این بیان ساده و در عین حال محترمانه با هم به نتیجه بزرگی خواهیم رسید...در ادامه با من همراه باشید
همانطور که خود واقفید پس از اصلاح مجدد قانون اساسی و نشستن شما بر کرسی قدرت و مسند حکومت, تلاشهای بسیاری توسط شما و اطرافیانتان برای تصاحب جزیی ترین مناصب حکومتی صورت پذیرفت.چنانکه سالهای سال است تمامی امور ریز و درشت کشور و همچنین تمامی منابع مالی مهم و غیر مهم در اختیار و ید فرمان شما قرار گرفته است.
صرفنظر از اینکه شخصیت شما, شخصیت پاسخگویی نیست و همواره از دادن پاسخ به افکار عمومی متنفر هستید و خود را در جایگاهی قرار نمی دهید که افراد از شما سوال نمایند
قانون اساسی "شانیت رهبری" را شانیت مسئولیت و پاسخگویی می داند. هر چند بر من یقین است که شما در برابر چند سوال ذیل پاسخی برای گفتن ندارید و من اگر لیست مطالبات را برای پاسخگویی شما عرضه کنم شما از پاسخ دادن ناتوان می مانید.پس در همین حد به چند سوا اکتفا می نمایم تا به نتیجه گیری اصلی برسم.
رهبر مذهبی ایران
1- قطعا اطلاع دارید که سن مصرف مشروبات الکلی درکشور به 16-15 سال رسیده است؟ آیا اطلاع دارید که در سال 1388 حدود 25 میلیون لیتر مشروبات الکلی در کشور مصرف شده است؟اطلاع دارید که یکی از اقلام عمده و سود آور که روزانه در داروخانه های کشور توسط مردم مصرف میشود الکل سفید است؟آیا اطلاع دارید که 20% تولید الکل اتیلیکی کل کشور به تولید الکل سفید مشغولند؟
طبق آمارها مصرف مشروبات الکلی اعم از الکل سفید,الکل وارداتی و مشروبات دست ساز سهم هر ایرانی را از مصرف سه و نیم لیتر براورد کرده است.پایه غلظت مصرف الکل در ایران 40% و در اروپا 3% است!
اگر شما قرار بود مقامی پاسخگو باشید چه جوابی به این سوال می دادید؟
2- آیا از میزان مصرف مواد مخدر صنعتی در میان ملت خود اطلاع دارید؟ میدانید حتی برخی از کسبه در تهران نیز این مواد را می فروشند و جوانان برای فرار از مشکلات جاری خود چه میزان مواد مخدر در طول روز مصرف می کنند؟ چه پاسخی دارید؟
3- تعداد یازده تن از سرداران کنونی و پیشین جنگ ایران-عراق طی حوادث مشکوکی از دنیا رفته اند.عموما مرگ آنها "ایست قلبی" عنوان شده است.اینکه در عرض سه-چهار ماه این تعداد از سرداران سپاه پاسداران آنهم پس از وقایع وحشیانه حکومت شما در سال 88 و پس از تسویه حسابهای درون سازمانی وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران با عنوان مشترک "ایست قلبی" بمیرند آیا تاثر شما را بر نمی انگیزد؟ اگر از وقوع این حوادث متاثرید چرا یک پیام تسلیت خشک و خالی خطاب به خانواده های آنان نمی دهید؟ مگر شما در سالیان نه چندان دور برای یک مقام دست چندم سپاه پیام تسلیت صادر نمی کردید؟ این عدم واکنش توسط شما ما را به این نتیجه می رساند که شما در حال پاکسازی افراد مخالف با تفکر خود در سپاه و وزارت اطلاعات و دیگر ارگانهای تاثیر گذار هستید. نمونه جدید و پیشرفته ای از "قتلهای زنجیره ای" در حال وقوع است
4-آیا شما از احمدی نژاد می ترسید؟ کیست که نداند احمدی نژاد به مانند "بادکنکی" بود که شما آنرا باد کردید.ولی ندانستید که این بادکنک کوچک و ضعیف است.شما چنان آنرا با شدت باد کردید که ناغافل در صورت خودتان ترکید و صدایش همه جا را لرزاند.شاید دلیل عمده ترکیدن این بادکنک این بود که در کودکی فرزندانتان برای آنها بادکنک باد نکرده بودید و نمیدانستید حجم باد داخل بادکنک باید چقدر باشد! شما چنان در برابر احمدی نژاد دست به عصا و ترسو نشان می دهید که آن نشانه های مصرح در قانون اساسی را که "صفات رهبری" ست زیر سوال برده اید و کیست که نداند برای رفتن بی سر و صدای احمدی نژاد هزاران نقشه و برنامه در سر پرورانده اید که او برای شما زحمت ایجاد نکند.احمدی نژاد برامده از استبداد و تفکر سنتی و غیر واقع بین شماست.او مشکلات عدیده ای برای ملت ایران و سرزمین مادریمان ایجاد کرد و می کند.اما شما در برابر او ناتوانید
5- به خاطر ندارم که تعداد مجسمه هایی که در یکروز در شهر تهران گم شد چند تا بود؟ اما درست در پایتخت,همانجا که مرکز حکومت ایران است و مرکزیت نهادهای سیاسی- امنیتی در آنجاست تعداد زیادی مجسمه هیولاگون گم شد و دو سال است پیدا نشده.نهادهای مسئول هنوز میگویند پیدا نشده و عوامل این سرقت را شناسایی نکرده ایم!
عقیده من اینست که این یک نقشه از پیش طراحی شده با هماهنگی سایر ارگانها بوده است.اگر شما این را تایید نکنید بر ناتوانی خود و مدیرانتان مهر تایید را کوبیده اید.
در برابر این سوال پیش پا افتاده چه پاسخی دارید؟
6-آیا در حکومت شما به زندان افکندن مادر دو فرزند که اتفاقا دچار فلج عضلانی نیز هست , صرفا به جرم بیان عقیده و انجام فعالیتهای مربوط به "حقوق بشر" افتخار آمیز تلقی می شود که بر انجام آن اصرار می ورزید؟ میخواهید قدرت حکومت خود را به چه کسانی نشان بدهید؟ آیا اساسا انجام چنین کاری برگرفته از قدرت است یا ترس روزافزون شما و حکومتتان از افراد؟ آیا عدم رسیدگی به تخلفات افرادی ذیل حکومت شما و گوش به فرمان شما تبعیض شما را به جامعه تزریق نمی کند؟چرا به شکایت مصطفی تاج زاده علیه آیت الله جنتی رسیدگی نمی شود؟ چرا افراد موثر جامعه را به زندانها می افکنید؟ نسرین ستوده ها, محمد علی دادخواه ها, محمد رضا معتمد نیا ها و...
چرا به شکایت 7 نفر از سردار مشفق بدلیل مهندسی انتخابات سال 1388 رسیدگی نمی شود؟ مطمئن باشید اگر رسیدگی کنید نه سردار مشفق به دلیل "ایست قلبی" از دنیا خواهد رفت و نه از عمر هزاران ساله آیت الله جنتی چیزی کم بشود! این عدم استواری شما در دفاع از حق , صفات رهبری را از شما سلب و شما را خود به خود غیر مشروع میسازد.
7-فرض کنید در حکومت شاه یکی از فرزندان شما مثل آقا مصطفی یا مسعود یا مجتبی که 23 سال بیشتر سن نداشته باشند در پی اعتراضی ساده جلوی ژاندارمری یا شهربانی کشته میشدند.بعد شما به این کار اعتراض می کردید و گریه و شیون و زاری.بعد زمانیکه بر سر مزار پسرتان بودید ساواک شما را دستگیر و به سه سال زندان محکوم میکرد.آن وقت راجع به شاه در سخنرانیهایتان چه می گفتید؟؟
حتما خواهید گفت شاه و ساواک نیز کارهای مشابه این چنینی را انجام داد.
در حکومت اسلام "رامین رمضانی" 23 ساله در روز 25 خرداد جلوی پایگاه بسیج با گلوله مستقیم "قاتلان" بسیجی کشته می شود.پدرش اعتراض و دادخواهی می کند.بر سر مزار فرزندش میرود . نیروهای امنیتی پدرش را بر مزار فرزند رشید شهیدش دستگیر و به سه سال زندان محکوم می کنند.
فرق ولایت فقیه با نظام پادشاهی و علی خامنه ای با محمد رضا پهلوی در چیست؟ محمد رضا به زعم شما چنان کرد و سید علی خامنه ای به زعم ما چنین.
نتیجه گیری ساده:شاه طاغوت بود.شما نیز طاغوت
شاه کافر بود.شما نیز کافر
شاه فاسد بود.شما نیز فاسد
شاه قاتل بود.شما نیز قاتل
و در نهایت: شاه رفت و "سید علی خامنه ای" نیز باید برود.
در برابر این سوال چه پاسخی دارید؟
8-آیا قبول دارید که شما قدرت مطلق در ایران هستید؟ حتما من,شما و بسیاری این سوال مرا تایید میکنند.
در چند روز گذشته ترانه ای از یک خواننده در داخل و خارج از کشور سر و صدای زیادی به پا کرد.مخالفین و موافقین زیادی را نیز به واکنش وا داشت.صرفنظر از محتوا,پیام و هدف این اثر هنری سوالی از شما دارم.
به لطف ریاست و رهبری شما در ایران افراد بسیاری از دین اسلام گریزان شدند.تنها در کشور هلند و در سال 88 تعداد 2000 نفر از ایرانیان پناهنده و به دین مسیحیت گرویدند.وسعت این اتفاق را میتوانید به چند برابر و در کشورهای مختلف از جمله داخل ایران ضرب و تقسیم کنید.آیا این افراد در مدارس جمهوری اسلامی پرورش نیافته بودند؟ آیا در صفوف مدرسه با سرهای از ته تراشیده در سرما نمی ایستادند تا "کلام خدا" از بلندگوی مدرسه پخش شود و بعد سر کلاسها بروند؟آیا این افراد در پادگانها سربازی نرفتند و زیر نظر "سازمانهای عقیدتی-سیاسی" نبودند؟ آیا برای آنها صبح و شام از تلوزیون جمهوری اسلامی اذان و قران پخش نکردید؟ چرا نتیجه چنین شد؟ چطور و کجا قصد دارید به اشتباه خود در رهبری مردم ایران اقرار کنید؟ چطور میخواهید مسئولیت دین گریزی افراد را در جامعه ایران بپذیرید؟ "گشت ارشاد" و اصولا نیروی انتظامی بدون اذن شما مگر میتواند در جامعه جولان دهد و تبدیل به " آزار دهنده اجتماعی و عقیدتی" مردم ایران شود؟؟ همانطور که در نامه سوم هم گفتم شخص شما مسئول اصلی اجراسازی پروژه "اندلسی سازی" در ایران هستید.شما اجرای پروژه ای را بر عهده دارید که هدف اصلی آن دین گریزی و "اسلامیزه" کردن ایران است.خواسته یا ناخواسته شما مسئولید.
تا کی قرار است مردم ایران چوب اشتباهات و کج فهمی شما و یارانتان از "قرائت خشک و نامقدس" اسلام ذهنی تان را بپردازند؟
سوالات بسیاری است از من و هم نسلان من.از هم نسلان و نسل سوخته دهه 50 و 60 و 70...اما همین 8 سوال کافیست تا به ناتوانی شما در اداره امور کشور اذعان نماییم.
حضرت عظمی!
کشور ایران کشوری نیست که در آن "قحط الرجال" موج بزند.مغزهای پرتوان و اندیشمند این سرزمین در خارج از کشور خود رشد یافتند و مدارج و مناصب مهمی را حتی در کشور آمریکا تصاحب کرده اند.
چرا فکر میکنید که در مملکت "قحط الرجال" است و افرادی وجود ندارند که بتوانند کشور را اداره نمایند؟ چه توهمی و از چه منبعی باعث شده خود را "قدسی" بپندارید و با دین و زندگی جماعتی بس فراوان بازی کنید؟ نمی پندارید که "قدسی" فرض کردن خودتان یکی از بندهای همان پروژه "اسلامیزه" کردن ایران است؟؟
می دانم که در زمان خواندن این سطور بر افروخته می گردید و دستور برخورد شدید با من را خواهید داد.اما باید بدانید با برخورد شدید سربازانتان با من مشکلی حل نخواهد شد.این سوال یک نسل است از شما.گریزی جز پاسخ ندارید.اگر پاسخ ندهید لاجرم زودتر خواهید رفت...
پس از افشای نام دو تن از مسئولین وزارت اطلاعات که از قضا یکی از آنها برادر"وزیر اطلاعات فعلی و مورد علاقه" شما بود فشارهای زیادی بر من آغاز گردیده , بطوریکه باعث نگرانی جمع زیادی از افراد شده است.
در همین جا و با صراحت اعلام می کنم این فشارها اندک خللی در عزم و اراده من برای پیگیری مطالبات اساسیم در پی نخواهد داشت.مگر اینکه کاری کنید که صدایم در گلو خفه شود و این آرزوی همیشگی من از خداوند متعال برای شهادت بدست طاغوت زمانم بوده است.
در پایان لازمست یاداوری کنم که یکی از اقوام و نزدیکان شما که بسیار به او علاقه مندید و از قضا مدیر مدرسه من در سال اول دبیرستان نیز بوده است , قصد دارد با حمایت مستقیم شما دگر بار به ریاست مجلس منصوب شود.ایشان مورد حمایت جبهه پایداری به زعامت "محمد تقی مصباح یزدی" نیز هست که درباره آقای مصباح و کارکرد ایشان در حکومت ایران نیز حرفهای ناگفته بسیاری است که مجال آن اکنون نیست.
اما از شما رهبر"توانا" , "عادل" , "بصیر" و "مدیر و مدبر" تقاضا دارم کمی در پیشینه ایشان و ریاست پدرشان در قبل از انقلاب در ساواک شیراز تامل فرمایید.شاید از تصمیم خود منصرف شدید.
به حباب نگران لب یک رود قسم
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم خواهد رفت
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند
لحظه را دریابیم
باور روز برای گذر از "شب" کافیست
تا گفتار بعد-یا حق
روح الله زم

۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۸, پنجشنبه

نامه گروهی از فعالین ملی مذهبی به رهبر ایران


برای جلوگیری از تهدید امنیت ملی، زندانیان سیاسی را آزاد کنید

Name-5-nafar
احمد صدر حاج سیدجوادی، حسین شاه حسینی، اعظم طالقانی، محمد بسته‌نگار و نظام‌الدین قهاری شخصیت های مطرح و با سابقه جریان ملی-مذهبی در نامه‌ای خطاب به آقای علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی، ضمن اعتراض به برخوردهای تحدیدکننده‌ حاکمیت  علیه فعالان سیاسی، فرهنگی، دانشجویی، کارگری ، رسانه‌ای و حوادثی که منجر به شهادت هاله سحابی و هدی صابر شد از بازداشت فعالان فرهنگی و سیاسی از جمله آقایان محمد توسلی،، سعید مدنی، مسعود پدرام ، علیرضا رجایی انتقاد کردند. در این نامه که در اختیار سایت ملی-مذهبی قرار گرفته است ضمن اشاره به وضعیت وخیم جسمی نرگس محمدی نایب رئیس کانون مدافعان حقوق بشر و دلتنگی های دو فرزند خردسالش از رهبر جمهوری اسلامی خواسته شده در راستای حفظ حقوق شهروندی و مقابله با تهدید امنیت ملی دستور آزادی زندانی های سیاسی به ویژه زندانی های بیمار را صادر کند. 
متن کامل این نامه به شرح زیر است:

مقام محترم رهبری حضرت آیت‌الله خامنه‌ای
با سلام و احترام
ما امضاءکنندگان زیر که در دوران استبداد شاهنشاهی همراه با جنابعالی در صف مبارزه با دیکتاتوری با اعتقاد به استقرار عدالت،آزادی و حکومت قانون بوده‌ایم و هنوز هم بر آن اعتقادات هستیم لازم دانستیم که در شرایط خطیر کنونی که امنیت ملی و مصالح کشور به شدت تهدید می‌شود مواردی را به اطلاع جنابعالی برسانیم:
۱- در چند سال گذشته برخوردهای تحدیدکننده‌ای به فعالان حوزه سیاست، فرهنگی، دانشجویی، کارگری، رسانه‌ای و… شده و در یکسال گذشته نیز تشدید گردیده است. بطوری که در مراسم تشییع جنازه شادروان مهندس سحابی، منجر به شهادت دختر ایشان، هاله سحابی و متعاقب آن آقای هدی صابر در زندان گردید.
۲- بازداشت فعالان فرهنگی ، سیاسی و… ازجمله آقایان محمد توسلی،، سعید مدنی، مسعود پدرام ، علیرضا رجایی و بسیاری از شخصیت‌ها
۳- اخیراً بازداشت مجدد خانم نرگس محمدی، فعال حقوق بشر، که در بازداشت وی در سال گذشته، منجر به بیماری فلج عضلانی وی شد ما را به شدت نگران کرده است. خبرهای موثق در ملاقات با وی حاکی از این است که وی مجدداً دچار فلج عضلانی شده و در بهداری زندان اوین بستری و در شرایط بحرانی بسر می‌برد. دو فرزند خردسال او در غیبت پدر که علیرغم فعالیت‌های مسالمت‌آمیز قانون سیاسی، ۱۴ سال زندان جمهوری اسلامی را تحمل کرده و هم‌اکنون از روی اجبار درخارج از کشور به سر می‌برد و هیچوقت از قانون‌گرایی و اصلاح‌طلبی عدول نکرده است. در شرایط خاص کودکانه خود بسر می‌برند.
درخواست دستور مستقیم جنابعالی برای استخلاص و آزادی کلیه شخصیت‌های زندانی به‌ویژه افراد بیمار باتوجه به مصالح کشور و جلوگیری از تهدید امنیت ملی و رعایت حقوق بشر و حقوق شهروندی آنها را داریم.
۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۱
احمد صدر حاج سیدجوادی، حسین شاه حسینی، اعظم طالقانی، محمد بسته‌نگار، نظام‌الدین قهاری

۱۳۹۱ اردیبهشت ۱۹, سه‌شنبه



 نامه مهدی محمودیان عضو جبهه مشارکت به آیت الله خامنه ای در مورد زندانها


---------------------------------------------------------------- 



بسم الله الرحمن الرحیم

ولتکن منکم امه یدعون الی الخیر و یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و اوالئک
هم المفلحون (آل عمران ایه 104)

حضرت آیت الله خامنه ای

اولین و آخرین نامه ای که به شما نوشتم به تابستان سال 1386 بر میگردد که به عنوان یک شهروند و یک روزنامه نگار ، گزارشی از برخوردهای غیر انسانی و جنایت بار نیروهای انتظامی با افرادی که اوباش و اراذل نامیده شده بودند و در خیابان ها بازداشت و به بازداشتگاه کهریزک منتقل شده بودند را خدمتتان عرض کردم. در آن نامه از ضرب و شتم ها ، فحاشی ها ، هتک حرمتها ، شکنجه های روحی و جسمی و جنسی برخی از نیروهای انتظامی نسبت به جوانانی که غالبا 20 تا 30 ساله بودند و از فرزندان جوان این مرز و بوم به شمار میرفتند گزارش داده بودم،از دهها نفری که در زمان نگهداری این افراد در کهریزک کشته شده بودند ، از رفتارهای زشت و نامناسب و غیر انسانی دادستان وقت با خانواده هایشان ، نوشته بودم ،از مجبور کردن زندانیان به برهنه شدن و کابل زدن بر بدن یکدیگر ، از جادادن بیش از 40 نفر در یک کانتینر 30 متر مربعی به مدت چندین هفته ، از شکستن دست و پاهای زندانیان و
از کابل زدن بر بدنهای خیس زندانیان در حضور مرد هلی کوپتر نشین در سحرگاهان و ......%


اما دریغ از هرگونه پاسخ و عکس العملی ، نتیجه آن شد که در سال 88 فرزند یکی از یاران نزدیکتان (فرزند آقای دکتر روح الامینی) به همراه چندین جوان عزیز دیگر که در آن شکنجه گاه به شهادت رسیدند ، تازه یادتان افتاد که باید دستور تعطیلی آن بازداشتگاه را صادر فرمایید.



والبته در روزهایی که در سال 88 در انفرادی بسر می بردم ، بازجوها و نگهبانان به خوبی از خجالت آن گزارشها درآمدند و جناب قاضی نیز چندین سال زندان را بخاطر افشاء مسایل مربوط به کهریزک به من تحمیل نمود.

با این حال براساس آموزه های دینی ،اخلاقی و انسانی خود آموخته ام که در یک جامعه انسانی همه آحاد مردم نسبت به یکدیگر وظایفی دارند و در صدر آن وظایف، اشاعه امر به معروف و نهی از منکر است و از آنجایی که هنوز کمی امیدواری برای اصلاح امور در من وجود دارد و خوش بینانه فکر میکنم و یا لااقل امیدوارم که گزارش قبلی من را حضرتعالی ندیده باشید و یا نگذاشتند به دست شما برسد بر آن شدم گزارشی از وضعیت شکنجه و رفتارهای وحشیانه نیروهای امنیتی با زندانیان سیاسی و همینطور وضعیت اسفبار زندانیانی که در 11 ماه اخیر حداقل در سه زندان و یک بازداشتگاه ) با پوست و گوشت خود احساس کرده ام را برای شما بگویم ، تا شاید اینبار قبل از آنکه فردی از نزدیکانتان را از دست بدهید ، دستور رسیدگی به این اوضاع را صادر کنید ، با آنکه میدانم بعد از گفتن و انتشار این گزارش احتمالا چندین سال دیگر نیز به محکومیتم اضافه خواهد شد و احتمالا دوباره به انفرادی منتقل و مورد ضرب و جرح بازجویان و برخی نگهبانان قرار خواهم گرفت ، حضرتعالی را بدلیل خیرخواهی که معنای .......(ص 5)........ در (( النصیحه الائمه المسلمین )) تجلی یافته است مخاطب قرار می دهم و این نامه را با امید به پیگیری
و اجرای قسط و داد و نه فقط در برخورد با زندانیانی چون ما که با جرائم و بزه های گوناگون و متنوع در زندان به سر برده و امید به جاری شدن عدالت دارند نگاشته ام. زندانیانی که در مسیر بازجویی ها و دادرسی ها و حتی پس از صدور احکام در زندانها مورد انواع آزارها و شکنجه های جسمی و روحی و جنسی و انواع و اقسام فشارهای غیر انسانی ، چه از طرف زندانبانان و چه از طرف دیگر زندانیان قرار می گیرند و متاسفانه با توجه به سیستم و نوع مناسبات دستگاه قضا در زندان ، هیچ فریادرسی نمی یابند و شرم آور اینکه تمام این مظالم نه در زندانهای شرق و
غرب که در جمهوری اسلامی که مدعی نیابت امام زمان را برای حکومت دارد ، در جریان است، در حکومتی که مسئولینش هر روز دم از مدیریت جهان می زنند و از حقوق بشر و حقوق انسانی در دیگر کشورها انتقاد می کنند. لذا همگی وظیفه داریم نا حداقل دامن اسلام را از این همه فجایع و جنایات پاک کنیم و این وظیفه قاعدتا با توجه به مسئولیتی که به هر دلیل سیاسی و شرعی بر دوش حضرتعالی به عنوان حاکم نظام مدعی اسلامی و به عنوان کسی که خود را نایب امام زمان می خواند گذاشته شده است بیشتر سنگینی میکند ، به امید اینکه قبل از آنکه خیلی دیر شود و با از دست دادن نزدیکانتان متوجه شوید که جوانان این مرز و بوم در زندانها چه می کشند.



این گزارش را تقدیم حضور تان می کنم:

1- وضعیت زندانهای کچوئی ، رجایی شهر و اوین:



الف : مواد مخدر و اعتیاد: در این سه زندان و بندهایی که در آن حضور داشتم،مواد مخدر به راحتی و بدون هیچ مشکلی و به هر میزان که اراده می شد وجود داشته و دارد ، در حالیکه برای ورود یک دست لباس در زندان اوین می بایست 6 ماه صبر کرد و در زندان رجایی شهر می بایست چند هفته نامه نگاری کرد و موافقت چندین مدیر و رییس را گرفت، اما مواد مخدر در حد مصرف نزدیک به هزار نفر در یک زندان وارد می شود و بدون اینکه مزاحمتی برای وارد کنندگان مجاز !!! ایجاد شود و این در حالی است که بعد از حدود 11 ماه زندان بودن هنوز نتوانسته ام اجازه ورود 2 جلد کتاب آموزشی را بدست آورم. قابل ذکر است که ورود روزانه چند صد گرم مواد مخدر مختص زندان رجایی شهر نیست که در زندان کچویی نیز در مقیاسی کوچکتر به همین صورت بود و در زندان اوین و بند 350 که شرایط بسیار جالب تر بود ، به این صورت که مواد مخدر دقیقا توسط زندانبانی که هر روز در اتاق رئیس اندرزگاه بودند و اکثرا با هم غذا میخوردند ، به قیمتی ارزان توزیع می شد و این افراد خدوم !!! نه فقط مشکلی نداشتند که از طرف عوامل نامرئی !!! کاملا حمایت می شدند.



ب: لواط حضرت آیت الله با شرمندگی از اینکه مجبورم این مطالب را بنویسم صرفا از باب تکلیفی است که بر دوش خود احساس می کنم برای اطلاع شما بازگو میکنم.

در بندهای مختلف زندان رجایی شهر عمل لواط بصورت امری معمولی و قابل پذیرش در آمده است که ظاهرا مسئولین زندان برای کمتر شدن آلودگیهای آن وسائل بهداشتی مورد لزوم افراد را آزادانه در اختیار زندانیان قرار می دهند ، من از صد ها مورد از این روابط که با رضایت طرفین و بصورت آزادانه و شاید صرفا بخاطر چند نخ سیگار و یا یکبار مصرف مواد صورت میگیرد می گذرم، من از وضعیتی می گویم که در این زندان هر کسی که کمی زیبایی در چهره داشته باشد و احیانا زوری در بازو نداشته باشد و یا پول خوبی در حسابش نداشته باشد که باج بدهد به دیگران ، به زور در سالنهای مختلف و هر شب در یک اتاق گردانده می شود و هر مفعولی صاحبی دارد و از این بابت پولی بدست می آورد و بعد از چند وقت هم او را به دیگری می فروشد، طبق مشاهده یک زندانی سیاسی به یک جوان در طول یک شب 7 مرتبه تجاوز شده است و وقتی صبح به زندانبان شکایت می کند به انفرادی ( یا به گفته مسئولین زندان سوئیت) منتقل می شود بدون اینکه هیچکدام از متجاوزین حتی مورد سوال واقع شوند.

ولی امر مسلمین ........ اینجا در زندان رجایی شهر تحت امر شما فرزندان و شهروندان کشور تحت امرتان با قیمت دویست و پنجاه هزار تومان اجاره داده می شوند ودر این سیستمی که شما مسئولیت آن را دارید هیچ دادرسی نمی یابند.


در زندان کچوئی شخصی که ده ها نمونه از آن قابل مشاهده است به اتهام عدم پرداخت نفقه و مهر به زندان آمده است به صورت مفعول حرفه ای حکم آزادی گرفته است.



ج: ضرب ، شتم و جرح زندانیان: برای زندانیان غیر سفارشی در بسیاری از موارد هیچگونه شان انسانی قائل نیستند. هر کسی اعم از مسئول ، نگهبان و...... به خود اجازه می دهد هر نوع کلمات رکیک و هتاکانه ای را نسبت به زندانیان روا بدارد و هر زمان که لازم بداند زندانی را با دست ، باتوم ، زنجیر و یا هر وسیله دیگری مورد ضرب و شتم و حتی جرح قرار دهد و هیچ دادرسی برای مظلوم بجز ناله ها و زجه درد آور وجود ندارد ، و یا در مورد دیگر ، حداقل 3 مرتبه در طول یکماه فقط در یک بند که 10 % زندانیان رجایی شهر را تشکیل می دهند زندانبانان چندین زندانی را به دلایل مختلف با باتوم چنان مورد ضرب و شتم قرار دادند که تمام بدنشان را سیاهی و کبودی در بر گرفته بود و تا چندین روز حرکت را از آنها سلب کرده بود، در یک مورد که فقط صدای آنرا می شنیدم زندانی را که ظاهرا از یک زندانبان به دلیل ضرب و شتم شکایت کرده بود با الفاظ رکیک و با زنجیر و باتوم می زدند تا به گفته آنها بگوید غلط کردم و شکایتش را پس بگیرد که البته او نیز بعد از نیم ساعت با بدنی کبود و سیاه رضایت داد و از شکایتش منصرف شد و سپس بخاطر بر هم زدن نظم زندان به انفرادی و یا سوئیت (بند 11) منتقل شد و صد البته خوب است

بدانید از سگهای مواد یاب نیز بجای کشف مواد برای ارعاب و زخمی کردن زندانیان استفاده می شود.

جنا ب آقای خامنه ای ، به جرات می توان گفت هیچکدام از قوانین رفاهی که توسط همین نظام و کشور برای رفاه زندانیان تصویب شده است به اجرا گذاشته نمی شود ، نه غذای سالم و کافی و نه محیط بهداشتی (مطابق آئین نامه ) و نه هیچکدام دیگر از امکانات پیش بینی شده در قانون در اختیار زندانی قرار نمی گیرد و از آنجا که امکان استفاده از مرخصی برای زندانیان در اختیار زندانبانان و مسئولین زندان (و نه قانون) قرار دارد هیچ کس اعتراض نمی کند.


در حکومت شما زندانیان به بیگاری های بدون حقوق و یا حقوق اندک ، کارگری در سالنهای سرویس بهداشتی و محوطه زندان گمارده می شوند و زندانها به شهر مردگان می ماند که باید به هر طریقی فقط از آن خارج شد. البته کسانی که در زندان در آمدهای میلیونی دارند، هیچ نیازی به بیرون رفتن ندارند و هر زمان که بخواهند با هماهنگی مسئولین زندان و به راحتی چند روزی از مرخصی استفاده می کنند.



ایدز و سایر بیماریهای واگیردار:

جمعیت قابل توجهی از زندانیان مواد مخدر و معتادین به بیماریهایی همچون ایدز و هپاتیت مبتلا هستند و هیچ تفکیکی بین بیماران و افراد سالم وجود ندارد و با توجه به مصرف مواد مخدر و شیوع لواط بین این افراد هر روز بر تعداد افراد مبتلا به بیماری های واگیردار افزوده می شود.



جناب آیت الله، اگر به وضعیت اسفیار این زندان ها توجه نشود با توجه به افزایش روزافزون زندانیان و برگشت بدون کنترل آن ها به جامعه و خانواده هر روز به تعداد کسانی که به آلودگی های روحی روانی و جسمی مبتلا می شوند افزوده خواهد شد و .......



2- برخورد با زندانیان سیاسی حوادث یکسال گذشته:

جناب آیت الله از فجایع بازداشتگاه کهریزک و شهادت برادرانم در آنجا فعلا چیزی نمی گویم چون می دانم به طور کامل می دانید در آنجا و توسط چه کسانی چه گذشته است، از فجایعی که در خیابان ها و کوچه ها بر سر مردم آمد می گذارم چرا که شما نیک می دانید که کسانی که عکس های شما بر سینه و دستشان بود، بر سرخواهران و برادرانم در خیابان ها چه آوردند، از پدران منتظر فرزند و مادران گریان و قبرهای بی صاحب می گذرم، از بیان به خاک و خون کشیده شدن دهها عزیز هم وطنم در خیابان ها می گذرم و صرفا به بیان جنایاتی که توسط نهادهای امنیتی و انتظامی دولت و حکومت شما بر سر زندانیان آورده اند بسنده می کنم.



در مدت 4 ماهی که در زندان اوین و در بند 350 و همین طور در زندان رجایی شهر بودم، با بیش از 200 نفر از زندانیان سیاسی و کسانی که پس از انتخابات به دلایل مختلف بازداشت شده اند هم سلول و هم بند بوده ام که مطالب ذیل گوشه ای از شنیده هایی است که هر مورد آن از دهها نفر شنیده شده است و بسیاری را نیز در بند 209 دیده ام و یا شنیده ام:

الف: نحوه بازجویی ها: تقریبا تمام بازجویی ها بر خلاف نص صریح قانون، با چشم بند و رو به دیوار صورت می گیرد، لذا در بیشتر مواقع اسکان شناسایی و معرفی بازجویان امکان پذیر نیست و در طول بازجویی ها سربازان گمان شما از هیچ رفتار و روش خشونت بار و غیر انسانی در برخورد با زندانیان کوتاهی نکرده و نمی کنند که در این صورت می توان گفت اگر در این راه عمدی وجود نداشته باشد این موارد به راحتی قابل تشخیص و رسیدگی است.



ب: به کار بردن الفاظ رکیک، فحاشی، تحقیرهای لفظی و ...

تقریبا تمام کسانی که مورد بازجویی قرار گرفته اند از جمله خود من بارها و بارها با رکیک ترین الفاظ، از فحش های جنسی و خانوادگی و اتهامات اخلاقی روبرو شده اند، بخصوص در بند 2 الف که تحت نظر سپاه اداره می شود، الفاظ رنگین تر و پر و پیمان تری نثار زندانیان و خانواده ی آن ها و به قول خودشان برای خرد و تحقیرکردن زندانی از این الفاظ توسط بازجویان استفاده می شود.



ج: تحقیرهای روحی و جنسی: حداقل ده نفر از زندانیان شهادت می دهد که در زمان بازجویی ها آن ها را مجبور کرده اند که برهنه شوند و یا با لباس زیر ساعت ها در بازجویی بایستند و حداقل سه نفر از این افراد شهادت می دهند که با باتوم و یا وسیله ای شبیه آن مورد تحقیر جنسی قرار گرفته اند وحداقل 2 نفر زا اینها کسانی بوده اند که تا قبل از بازداشت حاضر بوده اند برای جنابعالی جانشان را نثار کنند و حتی انتقادی هم به شما نداشته اند.



د: دروغ، تهدید و تطمیع زندانیان برای پروژه اعتراف گیری:

جناب آقای آیت الله، سربازان گمنام شما از هیچ دروغ و نیرنگی برای فریب متهم بی دفاع جهت به اجرا گذاشتن پروژه ی اعتراف گیری دریغ نکرده اند، از بازداشت اعضای خانواده تا صدور احکام دروغین اعدام و نمایش دروغین کودتا.
حداقل در 2 مورد که شاهد آن بودم همسران زندانیان بازداشته شده اند و به آنان گفته شده اگر اعتراف نامه ها را نخوانند برای همسرانشان احکام سنگین صادر خواهد شد و آن ها مجبور به اعتراف به کارهای نکرده نموده اند، در دو مورد فرزندان نوجوان و جوان را احضار نموده و از پشت شیشه به زندانی نشان داده اند تا با اینکار او مجبور شود برای نجات فرزندانش آنچه را که آن ها می گویند انجام دهد.

حضرت آیت الله، همه ی اینها که در زندان های امنیتی شما در جریان است توسط سربازان گمنام شما در وزارت اطلاعات و بخصوص سپاه پاسداران به انجام می رسد.


ه: دخالت در حریم خصوص متهمین و ایجاد درگیری های خانوادگی: در بسیاری موارد به خاطر شنودها و سرک کشیدن های قانونی و غیر قانونی نهادهای امنیتی در خصوصی ترین و شخصی ترین حوزه های زندگی افراد و دسترسی بازجوها به این اطلاعات، حربه ای بود برای تحت فشار قرار دادن زندانی، با استفاده از همین اطلاعات حداقل در 3 مورد (منجمله خودم) با همسران متهمین تماس گرفته شده است که تقاضای طلاق کنند و یا با به اجرا گذاشتن مطالبات (مهریه) خود متهم تحت فشار بیشتر قرار بگیرد.



جناب آیت الله، بازجویان وقاهت را به جایی رسانده اند که حتی به خود اجازه میدهند به همسران جوان زندانیان به دفعات تماس بگیرند تاجایی که انها مجبور شده اند گوشی های موبایل خود را خاموش یا تعویض کنند تا از شر این بی حرمتی ها نجات یابند.



جناب آقای آیت الله خامنه ای، با جشمان خودم دیدم که در بند 209 جوان بیست و چند ساله به خاطر تماس های مکرر بازجویان با مادر تنهایش چند بار اقدام به خودکشی کرد.

جناب آقای آیت الله، مامورین اطلاعاتی شما به جایی رسیده اند که از همسر جوان یکی از زندانیان خواسته اند اگر دوست دارد شوهر و برادر زندانی اش از اعدام احتمالی نجات یابد وخود نیز به حبس طولانی محکوم نشود از شوهرش طلاق بگیرد!!!



و خدا را شکر می کنم که حداقل از این حوادث را در بند 350، دو یا سه مورد بیشتر ندیدم.



ت: ضرب و شتم و جرح: تقریبا تمام زندانیانی که به بند 350 منتقل شده اند و با آن ها صحبت کرده ام، کم یا زیاد و هر کدام به میزان لازم!! مورد نوازش قرار گرفته اند که از شرح بسیاری از آن ها می گذرم و فقط به برخی از انواع ضرب و شتم ها اشاره می کنم:

-در بند 2 الف متهمین را با شکر (shoker) برقی مورد آزار و اذیت قرار می دهند (با شوکر به آلت تناسلی و سایر نقاط حساس بدنشان می زنند)

-در بند 2 الف، حداقل 2 نفر از متهمین به محلی در زیر زمین برده شده و دستانشان را در دستگاهی که برای کشیدن ناخن بوده است قرار داده شده است.
-ده ها زندانی که در بند 2 الف اوین بوده اند گفته اند که با کابل و باتوم به دفعات متوالی مورد ضرب و شتم و جرح قرار گرفته اند.
-حداقل سه نفر از متهمین بند 2 الف می گویند به آن ها قرص های رنگی داده شده که آن ها را از حالت عادی خارج کرده است واثرات آن در بعضی افراد تا مدت ها در بند 350 قابل مشاهد بوده است.
-در بند 209 متهمین را برای تنبیه در سرمای شبهای زمستان صرفا با لباس زیر، ساعتها در فضای باز رها می کنند از جمله خود من که بیش از 6 ساعت فقط با لباس زیر در نیمه شب اواسط دی ماه در فضای باز رها شدم و بعد از گذشت چند ماه هنوز آثار آن باقی است و به مداوای طولانی مدت نیاز دارد.
-ده ها نفر که در بند 209 بوده اند از ضربات ناگهانی با اجسامی مثل پرونده بر سر و صورت، ضربات مشت به گلو، سیلی زدن ها، مشت ها و لگدها، بشین و پاشوهای طولانی و زیاد، به سینه و صورت خواباندن متهم در اتاق بازجویی و ده ها مورد شکنجه و آزار و اذیت های روحی و جسمی دچار صدماتی شده اند که اثرات آن در برخی افراد هنوز بعد از ماه ها قابل مشاهده است.
-جناب آقای آیت الله، مطالب گفته شده فقط گوشه ای از شرایطی است که سربازان گمنام شما بر سر متهمین بی دفاع آورده اند.


-نحوه برگزاری دادگاه های علنی و غیر علنی:

الف: دادگاه های غیر علنی: اساسا دادگاه های غیر علنی به جز برخی موارد اندک نه از لحاظ ساختاری و نه از لحاظ محتوایی با هیچ یک از قوانین داخلی منطبق نبوده است و معمولا بدون حضور وکیل و یا حتی نماینده ی دادستان تشکیل و با چند سوال و جواب ساده، قاضی در نهایت با صدور همان حکمی که قبلا بازجویان گفته بودند دادگاه به پایان می رسد. البته قابل ذکر است که در بسیاری از موارد، منجمله قاضی شعبه 28 ، متهمین را با ترساندن از از حکم سنگین و به تعویق افتادن طولانی دادگاه، از گرفتن وکیل منع می کنند وقضات شعبه 15 از پذیرش بسیاری از وکلای مستقل خوداری و متهم را مجبور کرده اند تا از وکلای مورد تایید و سفارشی های قاضی و دادگاه استفاده نماید.
-جناب آقای آیت الله، از تعداد و درصد احکامی که با تمام فشارها در دادگاه های تجدید نظر، توسط این دادگاه ها نقض شده است، می توان به عمق فضاحت و بی قانونی دادگاه های بدوی و مراحل تحقیق پی برد. احکام اعدامی که به سه سال زندان تبدیل شده اند، احکامی که شش سال بوده به یکسال تبدیل شده اند خود به خوبی نمایانگر افتضاحات دادگاه های انقلاب هستند.



دادگاههای علنی :

جناب آقای آیت الله 
در سال 1388 چندین دادگاه تحت عنوان دادگاههای علنی با حضور فله ای متهمین مرتبط و غیر مرتبط برگزار شد و امید دارم و یا احتمالا شما نیز به مانند ما صرفا از تلویزیون به تماشای آنها نشسته باشی و سربازان گمنامت در سپاه و وزارت اطلاعات در مورد چگونگی برگزاری آن ها و چگونگی آماده سازی نمایش ها با شما سخن نگفته باشند و از آنجا که برای فردی چون شما توجیه نداشتند و حتما قابل پذیرش نخواهد بود، من به عنوان یک روزنامه نگار که در طول یکسال اخیر در زندان بودم و تقریبا با تمام کسانی که در دادگاه های صحبت کرده اند از نزدیک مذاکره
کرده ام، در ادامه گزارشی از مقدمه تشکیل این به اصطلاح دادگاه ها را نیز به شما ارائه می دهم.



1- نحوه و اداره کردن زندانیان به تن دادن به اعترافات:

الف: تهدید به بازداشت برخی از اعضای خانواده:
حداقل در 2 مورد از افرادی که در دادگاه ها علیه خود ودیگران صحبت کردند، همسرانشان توسط این نهادها بازداشت شده بودند و به آنها گفته شده بود اگر قبول نکنند برای همسرانشان احکام سنگین صادر می شود که بعد از پذیرش حضور در دادگاه، همسرانشان شب قبل یا روز قبل آزاد شده بودند.
-در یک مورد نهادهای امنیتی شما وقتی با مقاومت زندانی روبرو می شوند، فرزند نوجوان وی را بازداشت و از پشت شیشه وی را در مقابل پدرش بازجویی می کنند و او را تهدید می کنند که اگر وی همکاری نکند فرزندش را به اتهام فروش چند کیلو!!! مواد مخدر بازداشت می کنند و به خاطر آبروی دختر جوانش مجبور می شود از آبرو و حیثیت خود بگذرد و در دادگاه صحبت کند.
-در حداقل سه مورد از کسانی که در دادگاه ها صحبت کردند نهادهای امنیتی شما با تحت فشار گذاشتن زندانیان از طریق افشای مسائل خصوصی زندگیشان، از جمله تصاویر فیلم ها و یا اطلاعات بدست آمده از شنودها و ردگیری های غیر قانونی موفق به گرفتن اعترافات بعضا دروغین شدند.



2-افرادی که در دادگاه ها حضور پیدا کرده اند:

الف: شخصیت های سیاسی: جناب آقای آیت الله، سربازان گمنام شما در بازجویی ها با افتخار از خرد و تحقیر کردن این افراد سخن می گفتند و آن چیزی که از شادی ها و هلهله هاشان به نظر می رسید بوی تعفن انتقام جویی بود، انتقام از محبوبیت برخی از این افراد که به گفته ی آن ها باید شاخشان شکسته می شد که به حمدالله سربازان گمنام شما با استفاده از غیر انسانی ترین و وحشیانه ترین اعمال این کار را انجام دادند که من در مورد این افراد سخن نمی گویم چون امیددارم شخصیت های سیاسی که در دادگاه ها صحبت کردن، خود از لاک منفعت طلبی و ترس خارج شده و به حرمت خوی صدها جوان رشید این مملکت که در حمایت از آن ها در خیابان ها به خاک و خون کشیده شدند بگویید در زندان ها بر سرشان چه آمده است و با این کار دوباره به آغوش مردم باز گردند.



3- زندانیان غیر سرشناس: زندانیان غیر سیاسی که در دادگاه ها علیه خودشان و جنبش سبز صحبت کردند غالبا افرادی بودند که مجبور شده بودند در مورد وابستگی شان به سازمان ها و گروه های مخالف نظام صحبت کنند تا سربازان گمنام شما بتوانند به مردم بقبولانند که معترضین و مردم بی دفاع که در خیابان ها به خاک و خون کشیده شده بودند وابسته به خارج و سازمان های ضد انقلابی و تروریستی بوده اند تا بلکه بدین طریق جنایت های خود در خیابان ها و بازداشتگاه ها و زندان ها توجیه کنند. برای همین هم تقریبا از هر گروه و سازمان تروریستی و به اصطلاح ضد انقلابی، چند نفر در این نمایش حضور داشتند، که من در ادامه به برخی از این افراد اشاره می کنم:

- حداقل 6 نفر از جمله 2 نفری که در روزهای پس از حوادث روز عاشورا اعدام شدند اساسا قبل از انتخابات بازداشت شده بودند و هیچ فعالیتی در انتخابات نداشتد که سه نفر از آن ها هم اینک زندانی هستند و یکی از این ها نیز زیر اعدام قرار دارد تا روزی که آن نوشته ها را در مقابلشان گذاشته بودند به دلیل در انفرادی بودن از حوادث پس از انتخابات آگاهی نداشتند و صرفا به دلیل اینکه بازجوها به آن ها گفته بودند که اگر این حرف ها را در دادگاه و یا تلویزیون بگویید نجات پیدا می کنید دست به چنین کاری زده بودند.



- حد اقل سه نفر از کسانی که در دادگاه به انجام اقداماتی از جمله آتش زدن کیوسک و همینطور مسجد و یا بانک در تاریخ25/3/88 اعتراف کردند اساسا شب 23 خرداد توسط نیروهای امنیتی شما بازداشت شده بودند تا برای انجام چنین نمایش هایی مورد استفاده قرار گیرند.

جناب آقای آیت الله ، ماموین امنیتی شما در سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات برای اثبات ادعای وابستگی اعتراضات به حق مردم در خیابان ها به هر اقدامی دست زدند، کافی است شمازمان بازداشت اعتراف کنندگان با اظهاراتشان در دادگاه های نمایشی را بررسی کنید.



3- مراحل آماده سازی افراد برای حضور در دادگاه های نمایشی: بعد از اینکه زندانیان تحت فشار های ویران کننده جسمی و روحی از ضرب و جرح قرار گرفته تا هتاکی و فحاشی و تا تهدید و تطمیع نیروهای امنیتی شما مجبور می شدند حضور در دادگاه ها را بپذیرند و اوراق تایپ شده ای که در اختیارشان قرار می گرفت تا با خواندن و تمرین کردن آن متون در دادگاه نقش خود را بهتر و جذاب تر بازی کنند. و براین این امر متون تایپ شده توسط زندانی مجددا نوشته می شد تا در دادگاه ها خواند ن از روی آن ها طبیعی تر جلوه کند و در صورت لزوم دست نویس ها توسط سایت های خبری نهادهای امنیتی منتشر شود تا دادگاه ها و اعترافات طبیعی تر جلوه کند.



آقای آیت الله ، از روزهای قبل بسیاری از این افراد توسط برخی از بازجویان خاص مورد آزمایش قرار گرفتند و برای اجرای بهتر نقش مجبور بودند چندین و چند بار مطالب را در حضور بازجوها تکرار کنند و حتی به آن ها در مورد چگونگی حرکت دست و صورت و نحوه بیان مطالب آموزشی و تذکرات لازم داده شده بود.



- برگزاری تمرین های نهایی در محل دادگاه ها: روز قبل از تشکیل دادگاه ها، زندانیان به محل دادگاه برده می شدند و در حضور قاضی صلواتی و یا دادستان وقت و یا آقایان دادیار و بازپرس متون را در مقابل دوربین های صدا و سیما و برخی خبرنگاران وابسته اجرا می کردند و در حین اجراء تذکراتی برای بهتر شدن نقش از کارگردانان گمنام شما دریافت می کرده اند. جالب اینجاست که در یکی از موارد که زندانی بخت برگشته در دادگاه اصلی بخاطر حضور تماشاگران دست و پای خود را گم می کند و نمی تواند نقش خود را خوب بازی کند و برنامه 20:30 تصاویر و گفته های وی در تمرین روز قبل را پخش می کند و آقای شمشادی مجری این برنامه خبری احتمالا به اشتباه در حالی سخنان اعتراف کننده در دادگاه را پخش کرد که پشت سر وی خالی از تماشاگران و دیگر زندانیان بود.



جناب آقای آیت الله :توجه داشته باشید که این تمرینات نه توسط تعدادی سرباز گمنام که توسط عمال قوه قضاییه، قاضی ارشد آن و دادستان وقت تهران که مورد حمایت همیشگی شما بوده است صورت می گرفته است.

- شب قبل از دادگاه زندانیان متناسب با گفته هایی که قرار است در دادگاه بگویند اصلاح (سر و صورت) می شدند تا چهره ای متناسب با نقششان داشته باشند. یکی از مضحک ترین بخش های این دادگاه ها وقتی بود که به دلیل عدم هماهنگی سربازان گمنامتان در سپاه و وزارت یک نفر در دو زمان مختلف با دو آرایش مختلف در برنامه سازی نمایش، دو اعتراف تقریبا متضاد انجام داد و جالب تر آنکه قاضی محترم شما به جرم هر دو اتهام متضاد که در دو روز و دو منطقه ی مختلف رخ داده بود و حکم اعدام و 10 سال زندان صادر کرده است در حالی که وی اساسا در آن روز در بازداشت به سر می برده است.



12 نفر از افرادی که قرار بود در دادگاه صحبت کنند برای امتحان نهایی!! به حسینیه و یا مسجدی در طبقه سوم دادگاه برده می شوند که در حضور سعید مر ضوی متن های خود را بخوانند و بعد از تایید ایشان 9 نفر از آن ها فردای آن روز در دادگاه صحبت می کنند والبته دادستان به آن قول شرف!!! می دهد که آن ها را فردای

دادگاه آزاد کند که نکرد.



جناب آقای آیت الله، حتما مضحک خواهد بود در مورد دادگاهی که با این شرایط تشکیل می شود حرف از آیین دادرسی، حقوق شهروندی، حقوق انسانی و ..... زده شود، اما به جهت اطلاع می گویم که هیچ یک از حاضرین در آن دادگاه ها نتوانستند و یا بهتر بگویم نگذاشتند از وکلای خود استفاده کنندو به اجبار وکلای خود را عزل کردند و از وکلای خود فروخته که توسط قضات و یا آقای دادستان و یا نهادهای امنیتی شما تعیین می کردند تن بدهند، و صد البته همان وکلای تسخیری از هیچ وقت با این زندانیان ملاقات و گفتگویی نداشتندو حتی هرگز اجازه ی دسترسی به پرونده های متهمین را نداشتند و فقط برای سیاهی لشگر در دادگاه ها حضور پیدا کردند و بسیاری از آن ها حتی وکالت نامه امضا شده ای هم در اختیار نداشتند.



جناب آقای آیت الله: نمی دانم بعد از انتشار این نامه چه سرنوشتی پیدا خواهم کرد، نمی دانم شاید در دادگاه های عادلانه سربازان گمنامت با زیر پا گذاشتن شرافت و انسانیت حرف ها و نوشته هایم را تکذیب کنم و اعتراف کنم د راین مدت که در زندان بودم توسط رژیم صهیونیستی و عوامل استکبار تحریک شده ام تا نسبت به نظام مقدس شما توطئه کنم و یا نمی دانم شاید اعتراف کنم سفیر انگلستان و فرانسه و رابط سازمان های جاسوسی غربی این حرف ها را به من آموزش داده اند ، اما امروز در سلامت و آزادی کامل به خدای بزرگ و ائمه ی اطهار و همین طور به خون تمام شهدای راه آزادی بخصوص شهدای یکسال اخیر سوگند یاد می کنم، اعلام می کنم ضمن اینکه این مطالب عین واقعیت رخ داده در زندان های تحت امر شماست، هیچ هدفی جز تلاشی در راه اصلاح امور همین طور انجام فریضه ی امر به معروف و نهی از منکر و نصیحت الملوک نداشته و ندارم.



جناب آقای آیت الله، کاش حاکمان صدای ملت خود را قبل از آنکه دیر شود می شنیدند تا لازم نبود ملت ها برای رساندن صدیشان به حاکمان شیشه ها را بشکنند.



مهدی محمودیان

روزنامه نگار در بند
شهریور 89- رجایی شهر