۱۳۹۰ دی ۱۸, یکشنبه

نامه علی تارخ به آقای خامنه ای




نامه نوشتن به رهبر حکومتی که نه تنها ادعای سالم ترین و مستقل ترین و مردمی ترین و آزاد ترین کشور دنیا را دارد بلکه داعیه دار نمایندگی خدا بر روی زمین را هم دارد، سخت است اما این سختی نه به دلیل شرمندگی در برابر این همه خوبی باشد بلکه ترس از تبعات سختی است که این حکومت نه تنها برای نگارنده بلکه برای خانوادهایمان پیش رو می آورد چرا که آزادی در فرهنگ لغات جمهوری اسلامی معنای اسارت میدهد و افرادی امثال من در برابر این حکومت الهی فرزندان شیطان و محکوم به نیستی هستیم.

آقای سید علی خامنه ای؛

خطاب به شما و برای شما می نویسم، میدانم بی ادبی است که وقتی از لحاظ سنی جای نوه شما هستم بخواهم چند خطی را پند به شما دهم.عذر مرا ببپذیرید اما مجبورم،چراکه من فرزند آموزش های حکومت شما هستم و از همان آغاز دوران دبستانم که مرا تحت تاثیر مستقیم آموزش های ایدئولوژیک خود قرار دادید مسحور گفتمانی شدم که شما را در ردیف پیامبر خدا قرار میداد. پس با اجازه اندکی شما را امر به معروف و نهی از منکر می کنم، حتما با امر به معروف و نهی از منکر به خوبی آشنا هستید، اگر از یاد برده اید بگویم که ستادی به همین نام دارید و چه سال هایی سربازان با لباس و بی لباس شما خون به دل خانواده هایمان کردند،چه پریشان خاطری هایی در کوچه هامان و خیابان هامان ایجاد کردید، چه دختران و پسران جوان این مملکت را و حتی زوج های جوان را اسیر خودتان کردید و هر کسی هم معترض میشد می گفتید مگر مسلمان نیستید؟ امر به معروف و نهی از منکر است، اگر قبول ندارید پس مسلمان نیستید و به همین راحتی تمام حیثیت یک انسان را می گرفتید و حتی شاید به جرم خروج از دین هم تا پای اعدامش می ایستادید؛ حکومت شما به من یاد داد که امر به معروف و نهی از منکر بر هر کسی واجب است در زمان امام اول شیعیان عوام نظارت بر کار امامشان می کردند و امر به معروف و نهی از منکر انجام میدادند، اما این هر کس شما تنها شامل خوتان و اطرافیانتان نمی شد، چقدر دوست داشتم روزی دخترتان را ببینم در خیابان قدم میزند و به دلیل اینکه اندکی چادرشان عقب رفته است بروم جلو وظیفه امر به معروف و نهی از منکرم را که شما به من آموزش داده اید را انجام بدهم.

بگذریم جناب آقای خامنه ای نمی دانم در چه سطحی از سواد حوزوی هستید اما میدانم زمانی که مسئولیت رهبری کشور را عهده دار شدید نه مرجع بودید و نه فقیه تنها حجت الاسلام جوانی بودید که آن طور به ظاهر نشان دادید به اکراه این مسئولیت را پذیرفتید، آن موقع ها تنها رهبر انقلاب بودید هنوز مقام معظم، مقام عظمی ولایت، حضرت آیت الله و نائب بر حق و از این عناوین نداشتید، خب زیاد هم مهم نیست در حکومت شما چه بیسوادانی تنها با یک دستبوسی ساده به مقام دکترا رسیدند و کرسی های دانشگاه را هم شش دانگه به اسم خود زدند شما که دیگر جای خود دارید، می گویند حوزه را به اسم خودتان زده اید حالا آیت الله شدنتان که خوب است به قول دوستی شکر که ادعای معصومیت و خدایی نکردید البته این طور که شما در سفرهایتان به شهرهای مختلف با نور افشانی هایی که بر روی صورت خود در ماشین انجام میدهید شاید قصد و نیت این کار را هم داشته باشید الله اعلم... یاد سفرهایتان افتادم راستی توجه کرده اید هنگام سفرهایتان دیوارهای شهر ها کاغذ دیواری میشوند از تصویر شما؟ احتیاجی به عرض بنده نیست میدانید که در اسلام حکم مجسمه سازی که به نوعی نشان دهنده بت باشد چیست؟ خب در زمان پیامبر نه برقی بود و نه کامپیوتری و نه فتوشاپ و دوربین و عکس وبنر اما شما چگونه استفاده می کنید؟ بنرهایی با نور افشانی های ویژه که هر کدام به طول ده ها متر و آنچنان بت هایی از شمایل شما درست کرده اند که هر کسی شما را نه تنها نائب بر حق بلکه مرتبط مستقیم با خدا هم می داند. روایت ورود امام اول شیعیان به شهر انبار و آن استقبال را که حتما میدانید، آن امام کجا و شمایی که بیش از 20 سال است سعی می کنید لفظ امام را هم برای خود مصادره کنید کجا؟؟؟ این تعداد انسان ساده دل را به دنبال خود این طرف و آن طرف می کشید و چه پول هایی که انشاالله به هزینه بیت المال نیست خرج می کنید تا با خود بگویید عجب مرد هنرمندی هستم من...

گفتم بیت المال؛ هزینه های سفرتان با آن گارد ده هزار نفری از کجا تامین می شود؟ بیت المال که نیست، مردم خودجوش هم که با ساندیس ها به خیابان و استقبال شما آمده اند، شما که اصلا طبق گفته های خودتان حقوقی هم دریافت نمی کنید و با همان هزینه ای که حوزه به شما میدهد زندگیتان را می چرخانید، یاد دارم که حتی در روزنامه جام جام آن سالی که عروسی فرزندتان بود از شما نقل شده بود که شام عروسی چون وسعتان نمی رسیده غذا کم آمده شما مقداری نان خشک اندازه کف دست میل کردید. پس این مخارج از کجا می آید؟ حتما خارجی ها یا دشمن اینها را تامین می کند تا ضربه به نظام بزند.
آقای خامنه ای به کودکی ای که در آن بزرگ شدم نگاه می کنم تنها این واژگان را پیدا می کنم: دشمن، جنگ، استکبار، انقلاب اسلامی، رژیم طاغوت، جاسوس، ضد انقلاب، مرگ بر آمریکا/اسرائیل/منافق/ گاهی هم انگلستان، غرب در حال نابودی است، فلسطین، بیت المقدس، اعراب خود فروخته، حلال، حرام، نامحرم و ...
میدانید حاصل تمام این واژگانی که شما به خوردمان دادید چیست؟ روزی با خود پرسیدم پدرانمان برای چه انقلاب کردند؟ دنیایی که در حال تلاش برای صلح است چرا همواره دشمن است؟ نظام استکبار و غرب به خصوص آمریکا و اسرائیلی که بیش از سی سال است آرزوی مرگ آنها را می کنید و هر ساعت می گویید در حال فروپاشی هستند چرا هر روز پویا تر و زنده تر از قبل با قدرت و توان بیش تری در حال رشد است؟ چرا نخبگان کشور هر روز به دامن این نظام استکباری که می گویید می روند و بر نمی گردند؟ طبق آمار رسمی خودتان که رجوع می کنم تنها 4 هزار و 120 نفر از المپیادی‌های نخبه از کشور خارج شده اند این بماند که تعداد نخبگان واقعی ای که طی این 30 سال از کشور خارج شده اند بیش از اینها می شوند و میدانید که این هزاران نفر چه تاثیری می توانستند در کشور داشته باشند؟ مدام در گوشمان حرف از مرگ زدید و آنقدر حلال و حرام و محرم و نامحرم کردید و بین فرزندان این کشور شکاف انداختید که همه برای هم مجوداتی ناشناخته شده اند و عشق که عامل حرکت و انگیزه انسان بوده است در کشورمان مرده است، وضعیت فرهنگی کشورمان را که مشاهده می کنید آنقدر وخیم شده است که ماموران انتظامیتان به جای اینکه به دنبال کشف جنایات و ایجاد امنیت باشند ماموریتشان جمع کردن جوانانمان از خیابان ها شده است، این دوست دخترها و پسرهایی را که می بینید محصول نظام شما هستند، آماربالای طلاق ها و تجاوزها و قتل ها و معتادین جوان و دانش آموز همگی حاصل تلاش های شما برای اعتلای فرهنگ این مملکت است. در کتاب هایتان خوانده ام انقلاب کردیم که آخرت را به مردم هدیه دهید به هر حال ادعای پوشیدن لباس پیامبر را دارید نمی دانستم این آخرتی که می گویید تنها معنای جهنم را با خود می آورد، اعتقادات مردم را به راحتی بر باد دادید دیگر ناموس صدای ناموس نمیدهد نماز واجب همه واجبات برای این جوانان نیست آقای خامنه ای شنیده اید که حرمت امام زاده به متولی اش است؟

از شما می پرسم پدرانمان برای چه چیزی انقلاب کردند؟ خب شعارهای زیبایی دادید استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی قرار بود الگوی جهان اسلام باشیم که به قول مصطفی تاجزاده شدیم عبرت جهان اسلام، استقلال را که دیگر همه میدانند بر باد دادید، تنها در دوره شما بود که وصیت نامه پتر کبیر عملی شد و روس ها چکمه هایشان را در آب های گرم خلیج فارس زدند البته برای شما انرژی هسته است واضح تر بگویم یعنی حتی شاهان قجر هم اجازه این کار را ندادند اما به لطف شما روح پتر کبیر پس از قرن ها آرام گرفت. آزادی برای شما در زمان طاغوت چگونه بود؟ زندانی سیاسی داشتیم؟ مطبوعات بسته می شدند؟ احزاب اجازه فعالیت نداشتند؟ دانشجویان محروم از تحصیل می شدند؟ برای اینها انقلاب کردید؟ یا وضعیت حجاب زنان خیلی بد بود و رگ غیرت شما اجازه نمی داد؟ کاری به آن وعده های هیچ وقت نشدنی انقلابتان ندارم، خانه و آب و برق رایگان و... می خواهم بدانم آزادی شما به چه معنا بوده است؟ غیر از این است که وکیل واستاد و دانشجو و روزنامه نگار و هنرمند و کارگر ودانش آموز و مادر و وزیر و انقلابی و همه در زندان های شما هستند؟ به معنای واقعی ایران را زندان کرده اید روزنامه که دیگر بسته نمی شود شما قتلگاه مطبوعات به راه انداختید اگر نمی دانید می گویم بدانید شما کاری کرده اید که محمد رضا شاهی که مستبد بود و آزادی را از مردم گرفته بود و روزی همه علیه اش انقلاب کردند هرگاه یادی از آن دوران می شود با نیکی از وی یاد می گردد و یک خدابیامرز هم همراهش می آید عذر می خواهم که نمی توانم و شرم می کنم بگویم چه حرف هایی هم همراه نام شما از زبان مردم جاری می شود...

جمهوری اسلامی قرار بود انتخاباتی داشته باشد، مجلسی از دل مردم داشته باشد، فریاد می زدید که شاه و پدرش مجالس هزار فامیلی به راه اندخته بودند.خب دهه اول انقلاب که هیچ ، بهانه هایتان سر به فلک می گذارد، جو انقلابی و جنگ و ... البته پا روی حق هم نمی شود گذاشت که آن دهه اکثریت جامعه این بهانه ها را با جان و دل می پذیرفتند و هر اتفاقی می افتاد کار خودمان نبود کار خدا بود، تصاویر هم در ماه رویت میشد، کسانی هم که می خواستند جلوی رسیدن مردم به آن بهشتی که شما وعده داده بودید باید اعدام می شدند. اما حالا چه؟ مردم کجای بازی شما قرار دارند؟ تنها برای اینکه تئاتری با بازیگرانی به تعداد مردم ایران تماشا کنید انتخابات می گذارید؟ میدانید رای به خاتمی نه به شما بود میدانم خیلی دلتان از رعیتتان پر بود خب بد هم انتقام نگرفتید 18 تیر 78 که خاطرتان است؟ اما دل پرتان سرشار از کینه بود، به معنای واقعی کلمه کینه شتری را نشان دادید 22 خرداد 88 یادتان هست؟ ندا آقا سلطان، سهراب اعرابی را میشناسید؟ بچه هایی که به خاک و خون کشیده اید را دیدید؟ وای بر شما که اگر دیده اید و به نمازی که می خوانید اعتقاد دارید، نمازی را که پدران و مادرنمان می خواندند بی رحم نبود، اخلاق و انسانیت را نشانمان میداد، آقای خامنه ای به کجا می روید؟ به دلیل اینکه مدام حکومتتان و خودتان را با پیامبر و معصومینمان قیاس می کنید و خود را در آن جایگاه قرار می دهید دو نکته را خدمتان عرض می کنم امام علی (ع) را که باید بشناسید دلیل خانه نشین شدنشان و روایت حکومت و عطسه بز را هم که می دانید، این را هم که می دانید ایشان تنها به خواست مردم حکومت کردند اما شاید ندانید که این بزرگوار تنها زمانی جلوی مخالفین خود دست به شمشیر بردند که آنها ابتدا شمشیر کشیدند و شما چه کردید؟ جواب سکوت مردم و پرسش رای من کجاست شد گلوله و خاک و خون، نکته بعدی شمر را که باید خوب بشناسید کسی که کربلا را آتش کشید امام حسین(ع) را گردن زد و عاشورا را عاشورا کرد اما شاید نمی دانید که آن هم خود را بر حق می دانست و نماز شبش را هم هیچگاه ترک نکرد و برای خوش مسلمانی بود که بهشت را برای خود خریده بود.خواستم گفته باشم که مطلع باشید.

آقای خامنه ای، من فرزند بزرگ شده در حکومت شما هستم، آموزش های شما را دیده ام اما می گویم که شما نه تنها نتوانسته اید سرهای بی مغزی که تنها دستبوسی شما را کنند تربیت کنید بلکه باید بگویم که من و امثال من بیشمارند به وسعت ایران بزرگ، تا دیر نشده است توبه کنید، خوتان را از ضحاکی گرفتارش شده اید نجات دهید، بترسید که من ها تبدیل به ما شود. ایرانیان شریفتند و تا به امروز به هر زبانی که توانسته اند حرمت نگاه داشته اند. بترسید از صدام شدن از مبارک شدن از قذافی شدن.
در پایان بر حسب وظیفه امر به معروف و نهی از منکری که شما بر دوش من گذاشتید تنها خواستم چند خطی را به شما یاد آوری و امر به معروف کرده باشم نهی از منکر دیگر دست مردم است.
18/10/90

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر